گل پسر مامان باباگل پسر مامان بابا، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 25 روز سن داره
مامانیمامانی، تا این لحظه: 31 سال و 5 ماه و 21 روز سن داره
باباییبابایی، تا این لحظه: 38 سال و 7 ماه و 7 روز سن داره
زندگی مشترکمونزندگی مشترکمون، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 10 روز سن داره

گرد و قلنبه مامانی


                                             

از 12تا15ماهگی گل پـســــــــــــــــــــر

مادر که باشی نمیتونی باهر سرفه کودکت نگویی:جانم قربانت شوم مادر...مادر که باشی نمیتوانی از کنار خیلی چیزها بی تفاوت عبور کنی...مادر که باشی حاضری چند روز نخوابی اما فرزندت ارام بخوابد...مادر که باشی حاضری شبها باخستگی وچشمانی ک از شدت خواب میسوزد بنشینی وبه فرزندت نگاه کنی...مادر که باشی گاهی سخت گاهی نرم گاهی اتش وگاهی اب میشوی...مادر که باشی فرق نمیکند چند بچه داری واز چ جنسی دلت میتپد برای فرزندانت...مادر که باشی تازه میفهمی مادر بودن یعنی چه وتازه مادرت را درک میکنی...مادر که باشی گاهی در مقابل اینه خودت را هم نمیشناسی...مادر که باشی خودت را هم فرامووووووووووش میکنی                  &nb...
31 ارديبهشت 1394

تولـــــــــــــــــــد تولــــــــــــــــــــد تولـــــــــــــــدت مبارک...

یک سالگی مرتضی جونم مبارکش باشه ایشالله...مرتضی 12بهمن ساعت یه ربع به 12 بدنیا اومد راستی تختی که مامانیش بستری بود برا زایمانش هم شماره 12 بود پس منم تو12ماه و12 روزگی پسرم دلم خواست پست بذارم..هوووووووووووووورا ...
24 بهمن 1393
1450 29 16 ادامه مطلب

چند عکس از جشن دندونی مرتضی جون

متاسفانه  بخاطر بدشانسی زیادمون رم دوربین مامانی خراب شدو عکسا وفیلمای جشن همش حذف شداین چندتاعکسم از گوشی مهناز جون (دخترعمه)مامان گر   فتم.                                                      ...
18 دی 1393
1501 22 21 ادامه مطلب

مرتضی کوچولو 11ماهه شد

اقامرتضی گل پسرمامانی شما تو این ماه  2-3قدم   راه میری بعد زمین میخوری ایشالله تا تولدت بتونی قشنگ راه بری درضمن الوکردن وبای بای کردنم یادگرفتی مامانی فدات شه که تاهرچی دم دستت میاد دم گوشت میگیری الو میکنی  درضمن کلمه ای که بعد بابا یاد گرفتی اپ یا همون اب . هرچی بزرگتر میشی خوش اخ لاق تر واقاتروشیطون ترمیشی ...دوست دارم خیلی  زیادفکرکردن اصلا نمیخواد...این شعری بود که یهویی به ذهنم رسید برات نوشتم...بــــــــــــــــــوس ...
16 دی 1393

مرتضی 10 ماهه من...

مرتضی جون مامانی شما این روزا سخت در تلاشی که خونه زندگی ما وهمچنین مادرجون اینارو بهم بریزی زیاد اهل اسباب بازی نیستی بیشتر با اسباب اثاثیه خونه بازی میکنی بازی که نه الان یادگرفتی همه چیرو پرت میکنی خدابخیربگذرونه ...شما میدونستی ایا که به مادرجون و پدرجون و خاله نیلوفرت بیشتر از ما (منوبابایی) وابسته ای...ازهمه بیشتر به مادرجون من حتی بعضی موقع فک میکنم اگه شیردادن نبود اونو مادر خودت میدونستی ن منو..والا..راستی برا چند ثانیه میتونی تعادلتو حفظ کنی و یکی دوقدم راه بری... البته بدون کمک ..هوووووووووورا!!!!!! ...
12 آذر 1393
1020 10 10 ادامه مطلب

9ماهگی جوجه طلایی باتاخیــــــــــر مبارک

بالااخره این مامانی تنبل شماتصمیم گرفت پست بزاره البته همشم بخاطرتنبلی بنده نبود درسته که شما روزبه روز اقاتر میشی و ازلجبازیت کمتر میشه ولی از اونطرفم باشیطنتت که روز به روز بیشتر میشه از خجالتمون حسابی در میای بعدچاردست و پا رفتن سریع میخوای همه چی رو بگیری بلند شی واین باعث شده من حسابی اکتیو شم همه جا دنبالت بیام ...
19 آبان 1393

8ماهگیــــــــــــــــت مبارکــــــــــــــ عجقـــــــــــــــــــم

مبارک باد عید قربان نماد بزرگترین رهایی انسان از وسوسه های ابلیس 8ماهگی مرتضی جونم که مصادف با عید قربانه مبارک باشه ایشالله این اولین سالی که در کنار تو این عید جشن میگیریم و این مارو خیلی خوشحال تر کرده ...
12 مهر 1393

دندون دراوردن گل پسر تو این ماه مبارک

اقا مرتضی  نفس مامان شما برخلاف ماه قبل که  تنبل بودی این ماه حسابی مارو غافلگیر کرد هم با چاردست وپا رفتنت هم بادندون دراوردنت 2تامروارید کوشولو...الهی مامانی برات بمیره که انقدر بیقراری میکردی براش...ای خدا هنو کامل درنیومده یه گازی میگیری که بیا ببین.. و اما بگم از چهاردستو پارفتنت تا چشممون رو دور میبینی میری سر سکو دیگه داری حسابی خطرناک میشی باید چهارچشمی مواظبت بود...بابایی ازاونجایی که خیلی ذوق داشت کادوتو زودتر از جشن دندونیت بهت داد یه ماشین کوچولوی خیلی ناز ایشالله وقتی بزرگ شدی یه واقعیشو برات میخره  حالا وقتی دوربینم درست شد عکساتو میذارم....عاااااااااااشششششقتم  عسیسم ...
9 مهر 1393